Monday, December 14, 2009

قضاوت را به مردم واگذار کنیم; مقایسه حامیان رهبر با طرفداران جنبش سبز

برگرفته از پیک نت 88/8/23

علی خامنه ای روز گذشته برای طلبه هائی که به دیدارش برده بودند سخنرانی کرد. او ضمن حمله به رهبران جنبش سبز گفت: "چرا هنگامی كه افراد فاسد فراری و سلطنت طلب و توده‌ای از آنها حمایت می‌كنند، به خود نمی‌آیند و متوجه نمی‌شوند كه مسیر آنها غلط و اشتباه است؟"

اگر منظور از افراد فاسد فراری امثال نواندیشان مذهبی مانند کدیور و گنجی و مهاجرانی است كه اینها فاسد نیستند و ثانیا خود شما باعث اقامت آنها در خارج از کشور شده اید. سلطنت طلب ها و بقیه هم كه اتفاقا به رهبران جنبش سبز حمله می كنند كه چرا مدافع انقلاب 57 و راه آیت الله خمینی هستند. حمایت توده ای ها از جنبش سبز هم که پدیده عجیبی نیست چون توده ای ها از نخست از انقلاب ایران پشتیبانی كرده اند و بنابراین طبیعی است كه از جنبش سبز هم پشتیبانی كنند. تازه خود توده ای ها هم در خارج از كشور بدلیل همین دفاعشان از انقلاب و اصلاحات و جنبش سبز از سوی سلطنت طلب ها متهم و مجرم محسوب می شوند. اگر شك دارید نگاهی به نشریات و سایت های سلطنت بیاندازید.

اما ظاهرا آقای خامنه ای اطرافیان خودش را با اطرافیان جنبش سبز اشتباه گرفته است. یعنی اگر بخواهیم با منطق خود ایشان استدلال کنیم، باید بپرسیم چرا وقتی ایشان می بیند كه همه ارازل و اوباش، متجاوزان به دختران و زنان در كهریزك، چماقدارهای بی مخ، جانیان در لباس شخصی، امام جمعه های فاسد و دروغگو، مداحان چاقو بدست، و ... همه زیر چتر دفاع از "مقام معظم رهبری" جمع شده اند و از ایشان حمایت می كنند به روش خود شك نمی كند؟

برخلاف ادعای رهبر، بهترین عناصر همه تاریخ كشور ما، تمام خرد، دانش، هنر، فرهنگ و نیروی كار جامعه ما در حول جنبش سبز حلقه زده است و همه ارازل و اوباش و متجاوزان و چماقدارها و شارلاتان ها و دزدها و كلاش های جامعه دور رهبر معظم جمهوری اسلامی گرد آمده اند. مگر خود نماینده آقای خامنه ای در دانشگاه ها دو روز پیش اعتراف نكرد كه 70 درصد جامعه دانشگاهی ما به نامزد مورد نظر رهبر رای نداده اند؟ این 70 درصد همان افراد فاسد هستند كه آقای خامنه ای می گوید؟ رهبر بجای فرافكنی و بهانه تراشی برای رویارویی با مردم بهتر است نگاهی به دور و بر خود و اطرافیان و حامیان خویش بیاندازد

Sunday, December 13, 2009

نشانه های وحشت از دهه ی اول محرم; اطلاعیه جعلی ارتشی ها و پاره شدن عکس خمینی, دو سناریو با یک هدف

بر گرفته از متن تحلیلی در پیک نت :

در چند روز گذشته و تقریبا همزمان با به میدان آوردن سناریوی "پاره شدن عکس آیت الله خمینی"، یک طرح دیگری هم کلید زده شد که کمتر به آن توجه شد. نه تنها به آن توجه کافی نشد، بلکه باعث فریب برخی سایت ها و وبلاگ ها هم شد. یعنی سناریوی اعلامیه ارتشی ها در دفاع از جنبش سبز!

هر دو سناریو را ستاد کودتای 22 خرداد، بعنوان راه حل گریز از دهه اول محرم – بویژه تاسوعا و عاشورا- و گرفتار آمدن در محاصره تظاهرات توام با عزاداری "حسینی" مردم به اجرا گذاشت.

ارتش در 6 ماه گذشته به دور از حوادث خیابانی بوده و از این نظر احترام و اعتباری را در میان مردم برای خود فراهم آورده است. یعنی همان چیزی که سپاه و بسیج در این شش ماه به تاراج دادند و اکنون شنیده می شود که در میان برخی از فرماندهان سپاه انتقادهای تندی به سیاست های رهبر و فرمانده سپاه و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح دراین ارتباط شکل گرفته است.

با اطلاعیه مجعول و مجهولی که بنام ارتش در روز 16 آذر در یک محفل خارج از کشور قرائت شده و فیلم آن نیز بلافاصله در شبکه یوتوب قرار گرفته، چند هدف زیر دنبال شده است:

1- شماری از فرماندهان کودتاچی سپاه جانشین فرماندهان کنونی ارتش شوند.

2- ارتش را به بهانه تکذیب و خنثی سازی این اطلاعیه مجبور به صدور اطلاعیه ای علیه جنبش سبز و موسوی و کروبی کنند.

3- رهبران جنبش سبز نظیر موسوی، کروبی، خاتمی و حتی رفسنجانی را متهم به تبانی با ارتش برای کودتا کنند.

سناریوی اطلاعیه ارتش نیز مانند سناریوی پاره کردن عکس آیت الله خمینی در دانشگاه که بصورت "دوقلو" به اجرا گذاشته شد، یکبار دیگر به همه دست اندرکاران امور خبری نشان داد که تنها حسن نیت و احساسات برای همراهی با جنبش مردم کافی نیست. باید شرایط حاکم بر کشور، عمق کودتا، پایگاه و خواستگاه اقتصادی کودتا و تجربه 30 ساله کودتاچی ها را شناخت و با مراجعه بی وقفه به موارد مشابه و کوچکتر گذشته، سناریوهای جدید را بازشناخت و رسوا کرد.

حاکمیت کودتا، بشدت نگران دهه اول ماه محرم است. آنها بشدت از روحانیونی که حاضر به قبول و تائید کودتا و دولت کودتا نشده اند زخم خورده اند. آنها تمام تلاش خود را کرده و می کنند تا در جبهه سبز شکاف ایجاد کنند و در درجه اول روحانیت را از پشت جبهه جنبش سبز جدا کنند. صحبت از حاکمیت بر افسانه ای ترین ثروت است و برای دفاع از این حاکمیت کودتا کرده اند. آنها که کودتا کرده اند، آنها از فجیع ترین روش ها در 6 ماه گذشته پرهیز نداشته و تا حد تجاوز به پسران و دختران بازداشتی در بازداشتگاه ها پیش رفتند، چطور ممکن است از پاره کردن عکس آیت الله خمینی و یا اطلاعیه صادر کردن بنام ارتشی ها پرهیز کنند و اگر سناریوهائی از اینگونه باعث نجاتشان از بحران مشروعیت و خروج از محاصره مردم شود، از آن چشم بپوشند؟

Friday, December 4, 2009

قتل ها و ترورهای سیاسی در صدر اسلام به روایت تاریخ

کعب بن الاشرف از يهودان بنی النضير بود که پس از جنگ بدر از بسط نفوذ و قدرت پيغمبر نگران شده به مکه رفت
و با قريش همدردی و به جنگ تشويقشان می کرد، پس از برگشتن به مدينه به شيوه خود با زنان مسلمان به مغازله
پرداخت. پيغمبر اين مطلب را بهانه کرده فرمود : من لی بابن الاشرف، کيست که کار اين پليد را بسازد؟ محمد بن
مسلمه برخاست گفت : من کار او را می سازم . حضرت فرمود : اگر می توانی بساز . پنج نفر از قبيله اوس را با وی
همراه کرد که يکی از آنها ابو نائله برادر رضاعی کعب بود تا بدين حيله کعب بدگمان نشده از خانه بيرون آيد . سپس
آنها را تا خارج شهر مشايعت کرده گفت: برويد به نام خدا، خدا يار شما باشد.
دسته پنج نفری شبانه به راه افتاد تا به خيبر رسيد . طبيعی است کعب به واسطه ابونائله بدگمان نشد و از خانه بيرون
آمد و با دوستان چرب زبان گرم گفتگو شد تا از حصار خيبر دور شدند . آنگاه پنج تن بر سرش ريخته کارش را
. ساختند. وقتی به مدينه رسيدند، پيغمبر هنوز بيدار و منتظر خبر خوش بود.
[ابی رافع ] سلام بن ابی الحقيق از دوستان قبيله اوس بود . خزرجيان از پيغمبر اجازه خواستند تا سلام بن ابی الحقيق را
که يکی از سرشناسان يهود و هم پيمان با طايفه اوس بود بکَشند . پيغمبر اجازه داد و عبدالله بن عتيک را به رهبری
آنها برگماشت . آنان نيز مأموريت خود را به نحو دلخواه انجام دادند و سلام بن ابی الحقيق را کشتند و هنگامی که
برگشتند و به پيغمبر خبر دادند از خوشحالی فرياد زد:« الله اکبر »
پس از کشتن کعب [اشرف] و سلام [بن ابی الحقيق ] عبدالبه بن رواحه مأمور کشتن يسير بن برزام [يسيربن زرام ] شد
زيرا او در بنی غطفان مردم را به جنگ با محمد تشويق می کرد . خالد بن سفيان هذلی در نخله مردم را بر ضد محمد
. برمی انگيخت. امر فرمود عبدالله بن اُنَيس کار او را بسازد و او نيز چنين کرد
رفاعة بن قيس طايفه قيس را به مخالفت با محمد تحريک می کرد . عبدالله بن جدر [عبدالله بن حدرد ] از طرف پيغمبر
مأمور شد سر او را بياورد و چنين کرد . بدين ترتيب که نخست در کمين او نشست و با تبری وی را از پای در آورد .
سپس سرش را بريده نزده حضرت آورد.
عمروبن اميه [ضمری] مأمور قتل ابوسفيان گرديد . ولی ابوسفيان مطلع شده جان به سلامت برد و چون توفيق نيافته
. بود، عمرو در برگشتن به مدينه، قريشی بيگناه و مرد ديگری را کشت
پيرمرد صد و بيست ساله ای به نام ابو عفک به جرم آنکه متلکی گفته و پيغمبر را در شعری هجو کرده بود، به دست سالم بن عمير [بن عدی ] و به دستور حضرت رسول که فرمودند:"من لی بهذا الخبيث" کشته شد و در پی آن عصماء دختر مروان که قتل آن پيرمرد او را به گفتن ناسزايی درباره پيغمبر کشانيده بود، به قتل رسيد.
ابو عزة الجمحی و معاويه بن مغيره که از اسرای بدر بودند ولی امان يافته بودند در مدينه زندگی می کردند . پس از شکست احد معاويه ناپديد شده بود . ابو عزة به محمد گفت: « اقلنی » يعنی مرا ببخش يا آزاد کن . محمد بی درنگ به زبير امر کرد گردنش را بزند و کسی به دنبال معاوية بن مغيره فرستاد تا بر او دست يافته به قتلش برسانند و اين دستور نيز اجرا شد.
عبدالله بن ابی [عبدالله بن سعد بن ابی سرح ] از سران خزرج بود که اسلام آورده بود . پس از تغيير وضع و مشاهده بسط نفوذ اجتماعی و سياسی پيغمبر سخت ناراحت شده بود تا به حدی که ديگر از خلوص و ايمان نشانی نداشت . از
اين رو او را در رأس منافقان به شمار می آورند . نفاق و دسيسه [وی بر ] پيغمبر نيز مکشوف شده بود و حتی عمر مصمم به قتل وی بود . ولی سعد بن عباده به پيغمبر گفت: "با وی مدارا کن . خداوند تو را برای ما فرستاد که از شرّ رياست طلبی او راحت شويم وگرنه برايش در صدد تهيه مهره و درست کردن ناجی بوديم"
محمد حسين هيکل در اين باب می نويسد: "روزی حضرت محمد به عمر می گفت اگر به رأی تو رفتار کرده و عبدالله بن ابی را کشته بودم، کسانی به خونخواهی وی برمی خاستند . ولی رفتار او طوری ناپسند شده است که اگر
فرمان دهم، همان کسانش او را خواهند کشت" و باز در همين باب می نويسد: "حتی پسر عبدالله بن ابی به پيغمبر گفت اگر می خواهی پدرم را بکشی ، خود مرا مأمور کن زيرا اگر ديگران به امر قيام کنند من بر حسب رسم و معمول
عرب مجبور خواهم شد به خونخواهی او برخيزم"
اما سيوطی در شأن نزول آيه ٨٨ سوره نساء" فَمالَکُم فِی المُنافِقينَ فِئَتَينِ وَاللهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا اَتُريدُونَ اَن تَهدُوا مَن اَضَلَّ ا للهُ "يعنی شما را چه که درباره منافقان دو دسته شده ايد، آنها مردودند . آيا می خواهی کسی را که خدا گمراه
کرده است، هدايت کنيد؟ می نويسد : مقصود عبدالله بن ابی است که پيغمبر از وی به تنگ آمده فرمود کيست که مرا از
شرّ وجود شخصی که پيوسته در صدد آز ار من است و مخالفان مرا در خانه خويش گرد می آورد نجات دهد؟ ولی ميان اوس و خزرج دو دستگی افتاد و همين امر او را از کشتن نجات داد.
گاهی نيز يا از راه خوش خدمتی يا از راه غرض شخصی کسی را می کشتند و به حساب اسلام گذاشته می شد .
چنانکه اين امر برای تاجر يهودی که با مسلمانان آمد و شد می کرد و روابط خوبی هم داشت پيش آمد . روزی پيغمبر
فرمود: بر هر يک از رجال يهود دست يافتيد، بکشيد ! محيصة ابن مسعود از جا جست و ابن نيه بی گناه را بکشت و
جز برادرش کسی او را بر اين کار ملامت نکرد.
هنگام جنگی که می خواستند با روميان به ر اه اندازند به حضرت خبر رسيد که جمعی در خانه شويلم يهودی اجتماع میکنند و عليه اين جنگ کنکاش [مشورت] دارند، طلحه را با عده ای مأمور کرد. آنها آن خانه را محاصره کرده آتش

زدند. فقط يک نفر توانست فرار کند که او هم پايش شکست .
اما سيوطی در شأن نزول آيه ٨٨ سوره نساء :"فَمالَکُم فِی المُنافِقينَ فِئَتَينِ وَاللهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا اَتُريدُونَ اَن تَهدُوا مَن اَضَلَّ ا للهُ" يعنی شما را چه که درباره منافقان دو دسته شده ايد، آنها مردودند . آيا می خواهی کسی را که خدا گمراه
کرده است، هدايت کنيد؟ می نويسد : مقصود عبدالله بن ابی است که پيغمبر از وی به تنگ آمده فرمود کيست که مرا از
شرّ وجود شخصی که پيوسته در صدد آز ار من است و مخالفان مرا در خانه خويش گرد می آورد نجات دهد؟ ولی
. ميان اوس و خزرج دو دستگی افتاد و همين امر او را از کشتن نجات داد

گاهی نيز يا از راه خوش خدمتی يا از راه غرض شخصی کسی را می کشتند و به حساب اسلام گذاشته می شد.چنانکه اين امر برای تاجر يهودی که با مسلمانان آمد و شد می کرد و روابط خوبی هم داشت پيش آمد . روزی پيغمبر
فرمود: بر هر يک از رجال يهود دست يافتيد، بکشيد ! محيصة ابن مسعود از جا جست و ابن نيه بی گناه را بکشت و
جز برادرش کسی او را بر اين کار ملامت نکرد.
هنگام جنگی که می خواستند با روميان به ر اه اندازند به حضرت خبر رسيد که جمعی در خانه شويلم يهودی اجتماع
می کنند و عليه اين جنگ کنکاش [مشورت] دارند، طلحه را با عده ای مأمور کرد. آنها آن خانه را محاصره کرده آتش
زدند. فقط يک نفر توانست فرار کند که او هم پايش شکست

برگرفته از کتاب "23 سال" زنده یاد علی دشتی








آیا میشود برای دینی که ذاتا برای عقاید دیگر ارزشی قائل نیست ارزشی قائل شد ؟

بله طبق اصول اولیه دموکراسی و حقوق بشر و غیره همه باید به عقاید همدیگر احترام بگذاریم.ولی زمانی که یک دین مثل اسلام محمد که ذاتا دین انحصار طلبیست و برای گسترش به زور شمشیر متوسل شده و عقیده ی دیگری را بر نمیتابید و بر نمیتابد و علاوه بر این خصلت های ذاتی و بالقوه طی 1400 سال همیشه ابزاری برای حاکمیت ها ی اسلامی برای مسخ کردن ملت و سرکوب عقاید دیگر و از همه مهمتر بهانه ای برای حفظ قدرت بوده و اکنون در جامعه ی ما نیز این حکایت باقیست.آیا با تمام این تفاسیر میتوان برای دینی که به ظاهر مدعی عدالت و ظلم ستیزیست ولی خود منشا ظلم و بی عدالتی قومی و عقیدتی است ارزشی قائل شد؟آیا وقت آن نرسیده که عده ای از جوانان که فکرشان هنوز تحت تاثیر خانواده مذهبیشان یا بعضا دروس دینی دوران مدرسه است برای لحظه ای هم که شده ذهنشان را از تعصبات خالی کنند و کتب تاریخی معتبری که در ایران اجازه ی نشر ندارند رو پیدا و مطالعه کنند و بعد به کتب تاریخی حامی اسلام رجوع و با عقل و کمی منطق تجزیه و تحلیل کنند و خود قضاوت کنند که آیا این اسلام صلاحیت آن را دارد که در جزییترین امور انسانها از همه ی نژادها و در تمام زمانها دخالت کند ؟

Wednesday, December 2, 2009

بحث داغ حالت های مختلف سکسی در بین مسلمانان صدر اسلام

.« نِساؤُکُم حَرثُ لَکُم فَاُتُوا حرَثَکُم اَنّی شِئتُم »
يعنی زنان شما کشتِ شمايند و در هر جای کشتِ خود می توانيد وارد شويد.
سيوطی معتقد است که آيه ٢٢٣ [که] صريحاً می فرمايد نزد زنان خود از آن سويی روی آوريد که خداوند امر فرموده
است، بنا بر اعتراض عمر و جمعی از صحابه نسخ شده است زيرا اهل کتاب پهلوی زنان خود می خوابيدند و طبعاً
انصار که اهل مدينه بودند اين روش را که با حجب و مستوری زن مناسبتر بود، پذيرفته بودند . اما مهاجران بنا به
عادت قريش و اهل مکه، زن را به انواع مختلفه دستمالی کرده و از هر طرف او را می غلتانيدند و لذتی می بردند از
اينکه آنها را بر پشت بيفکنند و دَمَر بيندارند و يا با پس و پيش او، هر دو، سر و کار داشته باشند.
يکی از مهاجران زنی از انصار را برده بود و می خواست با وی چنان کند. زن تن در نداده و گفت ما به يک پهلو می
زن مالِ مرد است و هرگونه دلخواه اوست می » خوابيم. خبر به حضرت رسول رسيد و بدين جهت اين آيه نازل شد که
.« تواند با او برآيد
احمد بن حنبل و ترمذی از ابن عباس نقل می کنند که عمر بامدادی نزد پيغمبر آمد و گفت : يا رسول الله هلکت. [يعنی]
ای پيغمبر خدا از دست رفتم . پيغمبر فرمود ما اهلکت يا عمر؟ [چگونه هلاک شدی يا عمر؟ ] عرض کرد رحلی الليلة
اين است : « اَنّی شِئتُم » فلم يرد عل يه شيئ اً. [يعنی] کاری خواستم انجام دهم و نشد . آن وقت اين آيه نازل شد و معنی
.« مقبلات، مدبرات و مستلقيات [به پشت خوابيده] يعنی از جلو، از عقب طاقباز و دَمَر

برگرفته از کتاب "23 سال" زنده یاد علی دشتی

کنکاش در اسلام : چرا یکی از کاتبین وحی از اسلام خارج شد؟

در فتح مکه دستور عفو عمومی صادر شد ولی پيغمبر چند تن را مستثنی کرد و امر فرمود آنها را هر کجا يافتند
. بکشند، هر چند به پرده های کعبه پناه برده باشند.صفوان بنی اميه، عبدالله بن خطل، مقبس بن صباب، عکرمه پسر ابوجهل، حويرث بن نقيذ بن وهب و ششمی که عبدالله بن سعد بن ابی سرح نام داشت که مدتی در مدينه از نويسندگان وحی بود . ولی گاهی آخر آيات را با اجازه پيغمبرتغییر می داد.مثلا پیغمبر گفته بود « والله عليم حکيم » او می گفت : چطور است بگذار يم ،« والله عزيز حکيم».پیغمبرمی گفت مانعی ندارد . پس از تکرار چند تغيير از اين قبيل از اسلام برگشت . به اين دليل که چگونه ممکن است وحی الهی با القاء من تغيير کند و از مدينه به سوی قريش رفته، مرتد شد . اين مرد را دو جاريه بود به نام فرتنا و قريبه که تصنيفهايی در هجو پيغمبر زمزمه می کردند . هر دو کشته شدند . همچنين دو زن ديگری به نام هند بنت عتبه و ساره مولاة عمروبن هاشم از بنی عبدالمطلب که در ايام اقامت پيغمبر در مکه وی را بسی آزار داده بود به قتل رسيدند

برگرفته از کتاب "23 سال" زنده یاد علی دشتی

Tuesday, December 1, 2009

کنکاش در اسلام : نمونه ای از طرز تاریخ نویسی مسلمین در مورد محمد

محمد بن جرير طبری در ذيل اين آيه می نويسد:
قبل از بعثت در مکه آوازه ای درافتاد که پيامبری ظهور خواهد کرد به نام محمد که شرق و غرب جهان به فرمان او
درآيد. بدان روزگار چهل زن در مکه بار داشتند و هر يک از آنها که می زائيد اسم پسر خود را محمد می گذاشت تا
مگر او همان پيغمبر موعود باشد.
سخافت[کم عقلی و سبک مغزی] اين گفتار آشکارتر از آن است که درباره آن چيزی گفته آيد. نه آوازه ای در مکه بوده
و نه کمترين اثری از رسالت مردی به نام محمد، و حتی ابوطالب هم که حامی و ولی او بود از اين آوازه ها و نشانه
ها بی خبر بود، از همين روی اسلام نياورده از دنيا رفت . خود حضرت نيز تا قبل از بعثت از رسالت خود اطلاعی
نداشت . کدام آمار در مکه وجود داشته است که نشان دهد در سال ٥٧٠ ميلاد ی فقط چهل و نه زن و نه بيشتر آبستن
بوده و همه آن ها هم بدون استثناء پسر زائيده اند و نام همه آن پسرها محمد بوده است و حضرت محمد در دوران
کودکی چهل محمد هم سن و سال داشته است؟
واقدی به شکل ديگر از تولد آن حضرت سخن می گويد: "همین که از مادر متولد شد گفت الله اکبر کبیرا.در ماه اول می سُريد، ماه دوم می ايستاد، ماه سوم راه می رفت، ماه چهارم می دويد، و ماه نهم تير می انداخت"
آيا ممکن است چنين چيزی روی داده باشد و تمام ساکنان شهر کوچک مکه از آن مستحضر نشده باشند و مردمانی که
بت سنگی می پرستيدند در قبال محمد به خاک نيفتاده باشند؟
اين يک نمونه از طرز تاريخ نويسی و افسانه سرائی مسلمين است...

برگرفته از کتاب ممنوعه "23 سال" اثر زنده یاد علی دشتی