Sunday, November 8, 2009

مقاله ی عبدالله شهبازی : تأملاتي درباره 13 آبان 1388

عبدالله شهبازی یکی از تحلیلگرانی است که بعد از انتخابات بارها در مورد قریب الوقوع بودن جنگ داخلی در صورت ادامه ی
سیاست های اشتباه حاکمیت نظام اسلامی هشدار داده و همه ی دلسوزان را به چاره اندیشی برای پیشگیری از این اتفاق شوم دعوت کرده است.اخیرا شهبازی در وبلاگش مطالبی را از دو تحلیلگر دیگر که از نزدیک شاهد حوادث 13 آبان بودند را نقل قول میکند و درپایان مطلب نیز تحلیلی از خود عبدالله شهبازی با عنوان "شورش یا انقلاب" آورده شده.که گزیده ای از کل مطالب را در ادامه میبینید :
آدرس لینک کل مطلب
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8817.htm#Riot_Revolution


گزیده ی نقل قول ها

من روز ١٣ آبان ٨٨ چيزهاي زيادي ياد گرفتم. يعني چيزهاي زيادي ديدم و از ديده‌هايم سعي کردم عبرت بگيرم.

ما در ١٣ آبان ٨٨ ياد گرفتيم که مي‌شود سه نفر جوان، با باتوم، يک پيرزن 60 ساله را، که توان فرار ندارد، به قصد کشت بزنند.

ما متوجه شديم که روزگار لات و لوت‌ها و جاهلاني که با همه‌ي بي‌شرفي‌شان يک جو مردانگي داشتند و دست روي زن جماعت، پيرزن که جاي خود، بلند نمي‌کردند، گذشته است. نوبت اراذلي است که آن حداقل از شرافت را هم ندارند.

روضه‌هاي فاطميه را که مي‌شنيديم، با خود مي‌گفتيم مگر مي‌شود کسي که اسم خوش را مرد گذاشته، بيايد زني را آن طور مورد ضرب و شتم قرار بدهد؟ آن‌هم به جرم يک بيعت نکردن و مخالفت ساده؟ ما متوجه شديم که در اشتباه بوديم. حتي در کربلا هم ديگر به زنان و کودکان کار نداشتند. ولي در اشتباه بوديم. لااقل فکر مي‌کرديم که دوران آن آدم‌هاي ملعون تمام شده است. کور بوديم.

ما‌ در ١٣ آبان ٨٨ ياد گرفتيم که مي‌شود با وجداني آسوده، که واقعاً نمي‌دانم چه‌طور ممکن است وجدان يک نفر را اين طور تخدير کرد، با باتوم به شقيقه يک نوجوان 13- 14 ساله کوبيد، بر زمين افتادنش و دست و پا زدن و تشنجش را به تماشا نشست و حتي نگذاشت که بيايند و جمعش کنند، يا کمک اوليه بهش برسانند و... آخر به چه جرمي؟‌

ما‌ در ١٣ آبان ٨٨ حتي يک لحظه فکر کرديم روز قدس نزديک است و داريم صدا و سيماي [...] ملّي‌مان را، از پشت پنجره، تماشا مي‌کنيم که دارد تصاوير اسرائيلي‌ها را نشان مي‌دهد که چه‌طور فلسطيني‌ها را ضرب و شتم کرده، مورد اذيت و آزار قرار مي‌دهند.


من پيشگو نيستم. ولي هركس كمي شامه‌اش قوي باشد پشت اين حضور هميشگي ملّت هميشه در صحنه، و پشت اين درگيري‌هاي درون خانواده‌اي(!)، و پشت اين وقايع فتنه‌گون، مي‌تواند يك اتفاق جديد را ببيند. آن‌چه پس از انتخابات اخير ديديم و آن‌چه من صبح ديروز در ميدان هفت‌تير و حوالي آن حس كردم، حكايت از يك اتفاق نو دارد: زمزمه‌هاي تولد يك شكاف ديگر؛ شكاف بين قائلان به يك برداشت متصلب و غير قابل نقد از جمهوري اسلامي، كه حاضرند «به هر قيمت» از آن حراست كنند و بي‌محابا هزينه بپردازند، با همه‌ «ديگران». و اين ديگران گستره‌اي وسيع را شامل مي‌شود: از آن‌ها كه به برداشت‌هايي متفاوت از جمهوري اسلامي و حكومت ديني معتقدند يا هر هزينه‌اي را روا نمي‌دارند گرفته تا آن‌ها كه اساساً تماميت نظام را زير سئوال مي‌برند. [...] اين شكاف، اگر به تمامي ظهور كند، و اگر مانع و رادعي سر راهش سد نشود، بسي بيش از هر شكاف ديگر براي نظام جمهوري اسلامي مخاطره‌آفرين خواهد بود. چه، بالقوه پتانسيل آن را دارد كه محل تراكم همه شكاف‌ها و پويش‌ها و فاصله‌هاي موجود باشد؛ از شكاف‌هاي قوميتي، تا مذهبي، تا نسلي، تا جنسيتي، تا سياسي، و... آن وقت سيلي بنيان‌كن راه خواهد افتاد كه شوينده‌ همه رنگ‌هاست؛ از سبز تا سرخ و سياه و پلنگي و... آن‌وقت ديگر نه از تاك نشان ماند و نه از تاك‌نشان. از جمله تبعات شوم چنين تولد نامباركي ظهور جنگ داخلي است. كه خدا نياورد آن روز را براي ايران. [...]

گزیده ای از مطلب «شورش» يا «انقلاب»؟

در «انقلاب»، روش‌هاي مقابله با «شورش» کارساز نيست. «پليس» با «اراذل و اوباش» درگير نيست؛ با گروه‌هاي اجتماعي وسيعي از مردم در تقابل است که در ميان آن‌ها فرهيختگان کم نيستند. بنابراين، حکومتي که به دنبال ثبات است از راه‌کارهاي مقابله با «شورش خياباني» براي تعامل با «انقلاب» بهره نمي‌برد. پيامد محتوم اين روش، خونين شدن انقلاب‌ها، فروپاشي مهيب نظام‌ها و فروپاشي پرهزينه جوامع است.

No comments:

Post a Comment